آنگاه که گرسنگی وبیماری دوسپاه راسخت رنجه می دارد وبه ستوه می آورد،از جنگ دست می کشندوروی به آشتی می آورندتامگر ازآن رنجه وگزندبزرگ که آن راکیفری ازسوی خداوند می دانند،بازبتوانند رست .پس زو(پادشاه ایران)وافراسیاب(پادشاه توران)پیکانی به نزد یکدیگرگسیل می دارندوزمینه ی فرونهادن نبردوآشتی رافراهم می آورند. افراسیاب ،ستوهیده ازبی توشگی که سپاهیان وستوران رادرتنگنا درافکنده است ،تن به وانهادن ری می دهد وبه طبرستان می رود.زوهمچنان بردروازه ی ری ،دراردوگاه می ماند.سرانجام ،درپی گسیل پیکان وچندوچون بسیار ،برآن می نهندکه مرز ایران وتوران را باافکندن تیری نشان برزنند،تیری که آرش کمانگیر،آن را می بایددراندازد.زومی فرماید که چوبه ی تیررااز درختی درجنگلی ویژه برگیرندوبسازندوپران راازشاهینی درکوه ویژه وپیکانش را ازآهنی برآورده ازکانی ویژه.آنگاه،آرش را می فرماید که تیررادراندازد.آرش که پهلوانی است نیک سالخورده که به سالیان فرجامین زندگی رسیده است،تنها به پاس انجام این کار شگرف وافکندن تیر که مرز ایران به آن نشان زده خواهدشد ،زنده مانده است.پهلوان پیر،درچشم رس افراسیاب ،برکوهی درطبرستان می رود وتیری راکه افراسیاب نشانی برآن نهاده است تاازدیگرتیرها باز شناخته آید،ازکمان خویش درمی افکندوبی درنگ جان می بازدوتیر،پگاهان وبه هنگام دمیدن خورشید،افکنده می شود ؛ازطبرستان تابه بادغیس می رسد،درآن هنگام که فرو می خواهدافتاد،فرشته ای به فرمان خداوند شتاب وجهشی دوباره بدان می دهد؛تیر،درپی آن تابه خُلم درسرزمین بلخ راه می برد.درآن جا ،درجایی که کوزین نامیده می شود ،به هنگام فروخفتن خورشید،فرومی افتد.تیرراازخُلم به طبرستان می برند که افراسیاب درآن رخت درافکنده است.آنگاه که وی نشان خویش رابرتیر می بیندوهمرزمان اوگواهی می دهند که تیرهمان است که آرش درافکنده است ،افراسیاب سخت به شگفت می آید که تیرچگونه راهی چنان دراز راپیموده است،نیزسخت می هراسدوآن راخواست خداوند وپد یده ای آسمانی ومینوی می داند که بدان تن می بایدداد.پس سرزمین های بین پرتابگاه تیروجای فرود آن را به زو وامی نهدزیرا نابودی بخش گسترده ی سپاهش وبیش تراسبانش رادرآن جنگ به فال بد می گیرد ؛پس برخویش برمی نهد که پیمان رانشکند وبا مانده ی سپاهیانش به آن طرف رود جیحون بازگردد. " باتلخیص از کتاب نامه ی باستان دکترکزّازی"
.: Weblog Themes By Pichak :.